ای جان
بازی بازی
شیطونک با نمک مامانی قربون نگاهت بره مامانیت ...
نویسنده :
مامان شهرزاد
9:35
نگاه پر معنی!!
پسرکم توی این یکی تختش تا به حال لالا نکرده!فقط گاهی اونجا بازی میکنه! ...
نویسنده :
مامان شهرزاد
1:38
اولین روز بعد از دنیا اومدن صدرای نازنینم
خدا رو شکر پسرم روز پجشنبه 20 آبان سال 1389 ساعت 30/11 صبح در بیمارستان تخصصی و فوق تخصصی آریای اهواز با وزن 600/3 کیلو متولد شد. جزئیاتشو توی پستهای قبلی توضیح دادم... نمیتونم بگم چه احساسی داشتم..خوشحال بودم که پسرم صحیح و سالم متولد شده و انتظارم به سر رسیده...حالم از بقیه زائو های بغل دستیم بهتر بود فقط کمی احساس تشنگی میکردم و این که تا 8ساعت نمیبایست تکون بخورم و چیزی بنوشم اذیتم میکرد! یه خانمی اومد و یادم داد که در همون حالت خوابیده بچه رو شیر بدم ...وای اینجاش دیگه خیلی بانمک و دوست داشتنی بود ..اولین لحظه ای که نوزاد شیر میخوره..خدای من باورم نمیشد! در طول دوره بارداریم اصلا نشونه ای پیدا نکرده بودم دال بر شی...
نویسنده :
مامان شهرزاد
10:20
صدرای زمان
ماه مامانه.. قربونش برم که همیشه جدی و متعجبه! اینم یه نشونه دیگه از دانشمند بودن صدرای زمان ...
نویسنده :
مامان شهرزاد
8:16
تنهایی مهمونی رفتن!
! اینجا صدرا کوچولو رو عمو ارسلان (پسر عموی بابا فواد) دزدیده و برده خونشون!! پسرم داره احساس غریبی میکنه ولی نمیخواد به روی خودش بیاره!این عکسو با گوشی موبایل از نفس مامانی انداختن ...
نویسنده :
مامان شهرزاد
8:06
ماشاالله...پسرم فشنه!!
به قول خاله توران (خاله بابا فواد): ماشالا ماشالا بش بگید ماشالا هفت قل هوالله بش بگید ماشالا عمو مهزیار یادته؟ ...
نویسنده :
مامان شهرزاد
7:42
خوابم میاد
اینم همون روز ولی توی کالسکه.پسرم خواب آلود و سرما زده اس!! ...
نویسنده :
مامان شهرزاد
6:49
صدرا اصفهان
فروردین ٩٠ اصفهان میدان نقش جهان.این کلاه و جلیقه خوشگل رو همون موقع واسش خریدم و تنش کردم.هوا ابری و سرد بود و یه بارون حسابی هم بارید.اینجا صدرا کوچولو بغل مامانم هستش و حسابی خوابش میاد! ...
نویسنده :
مامان شهرزاد
6:40