اقا صدرا کوچولوی ماماناقا صدرا کوچولوی مامان، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

صدرای زمان, صدرا کوچولوی قهرمان

مامانا چیکار کنم؟

  جیگر کوچولوی مامانی امروز ٨ ماهت تموم شد و به سلامتی وارد ٩ ماهگی شدی صبح که بیدار شدی بدنت خیلی داغ بود تب شدیدی داشتی .البته از دیشب حس میکردم گرمی ولی امروز دیگه حسابی تب کردی.پاشویه کردم و استامینوفن بهت دادم و بعد از ظهرم رفتیم دکتر.وقرار شد اگر ظرف ٤٨ ساعت آینده تبت قطع نشد آزمایشاتی رو که دکتر داده انجام بدیم.من قبلا فکر میکردم به دندونات مربوط میشه ولی الان استرس دارم مامانای مهربون شما مورد مشابهی نداشتید؟میشه کمکم کنید؟ به نظرتون چیه؟ ...
22 تير 1390

حرکات جدید

چقدر جالبه!!   یه فکر خوب به ذهنم خطور کرده!!     خسته شدم از نشستن!       باید یه جوری برم پایین...     چطوری ٤ دست و پا حرکت میکردم؟!یادمه تو همین مایه ها بود...!!     موفق شدم...براوو به خودم...!     کجا برم بهتره؟     یه کم خستگی در کنم نه؟...     انگار کسی حواسش به من نیست!!     پس..پیش به سوی میز مورد علاقه ام....   ...
17 تير 1390

کتابفروشی

صدرای زمان در کتابفروشی: آآآآآآآآآآآآه ه ه ...چقدر کتاب اینجاس!! من که فعلا رباعیات خیام رو انتخاب کردم بیشتر با روحیاتم سازگاره! مامی دوست داره دانشمند بشم! البته خواب آلوده و کسلم.کلا این روزا یه جورایی بی حوصله هستم! مامانم میگه یه ذره هم لاغر شدم انگاری...فکر میکنه واسه خاطر دندون در آوردنه           عسل مامان پریروز من و شما و بابا رفتیم کتابفروشی.میخواستیم واسه شما CDهای Your Baby Can Readرو بخریم که پکیج آموزش زبان انگلیسی برای 3ماهه تا 5ساله هاست. شما تو کالسکه نشسته بودی و بابا میگردوندت و من به طبقه بالاتر رفته بودم  برای خ...
15 تير 1390

پیشرفتهای صدرا ی من 1

پسر دلبندم شما دیگه راحت و بدون افتادن ٤ دست و پا حرکت میکنی و هر جا دوست داری میری سرک میکشی...هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا مبارکهههههههههههههه... خیلی خوشحالم  وتازه شما واسه خودت راحت میشینی و بازی میکنی   هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا و یه چیزایی هم به زبون خودت میگی که دد  واضح ترینشونه قربون زبون کوچولوی خوشگلت بره مامانت چقدر آرزو داشتم این روز برسه چقدر انتظار کشیدم عمر مامان الهی که هر روز پیشرفتت چشم گیر تر بشه و روز به روز موفقتر باشی نفس مامی &...
13 تير 1390

پسرک بانمک مامی

  شبیه دانشمندا هستم نه؟   دیگه خوابم گرفته....ببینید خمیازه میکشم! چقدر متعجبم.. .   اینجا کجاست؟   منو بغل کنید تورو خدا کالسکه سواری رو دوست ندارم! اون کیه دیگه؟       اینا عکسهای دیشب صدرای زمان هستش ببینید چقدر با نمکه خاله ها و عمه ها...   ...
11 تير 1390

صدرای من از تولد تا 6 ماهگی...شماره 5

  سیب سبز مامان بازم سلام... خاطرات اصفهان رو واست خلاصه نوشتم ولی یادم رفت بنویسم که اونجا برای اولین بار غذا خوردی!الهی قربونت برم مامی فرنی برنج نوش جان کردی با ولع مامان بزرگت واست برنج خیسوند و هی آبشو عوض کرد و خشکشون کرد و پودرشون کرد و واست فرنی درست کرد انگار خیلی خوشمزه بود.عکستو میذارم واست که دور دهن خوشگلت سفید شده... ساعت ٩شب از اصفهان زدیم بیرون و شما با تعجب به جاده تاریک خیره شدی یه کم هم به بابایی که رانندگی میکرد دقت کردی دوست داشتی کمکش کنی  که هی دستتو میبردی سمت دنده! ولی خیلی زود حوصله ات سر رفت و لالایی کردی و منو بابا فواد هم یک ریز حرف میزدیم و چندجا واسه استرا...
10 تير 1390

برای تو که همه هستی من هستی

  پسرم نازنینم زندگی مامان  گلکم دلبرکم خورشیدکم عسلکم غزلکم جان  شیرینم خواستم که باشی ندیده میخواستمت دلم برای دیدن و شنیدن و داشتنت  دل  دل میکرد حس و حال عجیبی بود هنوز خبری از اومدنت نبود ولی یه روز بی هوا حس کردم که یه بچه تو بغلمه...به جون خودت کاملا احساس کردم لمس کردم حتی وزنش حس میشد صداش حرکاتش ...و اشتیاقم به بودنت و داشتنت بیشتر  شد و بعد از گذشت یک مدت خیلی کوتاه فهمیدم که ایزد یگانه تو رو به من هدیه کرده... ماه بی همتای من صدرای من اومدی و با اومدنت چشممو روشن کردی روح و جان دوباره کالبدم شدی.... همه ی من شدی و همه ...همه...
9 تير 1390

صدرا کوچولو سرما خورده!

پسرک نازنینم صدرای من دیشب بیرون کار داشتم و طبق معمول به خاطر گرمای هوا امکانش نبود که شما رو هم با خودمون ببریم.شما طاقت هوای 50 درجه رو نداری  گلبرگ مامی گذاشتمت خونه مامان بزرگت اینا و رفتم.قبلش دوش گرفته بودی.ولی من مثل همیشه حسابی خشکت کرده بودم و موهاتو سشوار کرده بودم.ولی گویا اونجا خوابت میگیره و عمه فرح که مشغول درس خوندن بوده شما رو میذاره کنار خودش.(چون مامان بزرگتم بیرون بودن)و کولر باعث سرما خوردگیت شده. بمیرم واست مامانی وقتی اومدم دیدم داری بازی میکنی ولی آبریزش بینی داشتی.فکر کردم آلرژی باشه و زود گذره.ولی شب عطسه های با نمک و آبریزش شدید بینیت شروع شد! اصلا نتونستی خوب بخ...
8 تير 1390

معذرت خواهی

سلام در پست قبلی که مربوط به جایزه صدرا عسلی میشد در خصوص اندازه عروسک مطالبی عنوان کردم که یقین دارم اشتباه کرده بودم و فقط سو تفاهم بود.خب یکی دیگه از خصوصیات مادرانه احساساتی بودنه دیگه نه؟ باز هم میگم یادگاری موندن این جوایز خودش بزرگترین هدیه هستش. همین جا از مدیریت محترم نی نی وبلاگ به خاطر ارسال جایزه با نمک و دوست داشتنی برای صدرای قهرمان تشکر میکنم وامیدوارم بابت اشتباهم عذر خواهی منو بپذیرند. دوستتون دارم.میبوسمتون.قررررررررربون همه تون. ...
6 تير 1390