صدرای من از تولد تا 6 ماهگی...شماره 5
سیب سبز مامان بازم سلام... خاطرات اصفهان رو واست خلاصه نوشتم ولی یادم رفت بنویسم که اونجا برای اولین بار غذا خوردی!الهی قربونت برم مامی فرنی برنج نوش جان کردی با ولع مامان بزرگت واست برنج خیسوند و هی آبشو عوض کرد و خشکشون کرد و پودرشون کرد و واست فرنی درست کرد انگار خیلی خوشمزه بود.عکستو میذارم واست که دور دهن خوشگلت سفید شده... ساعت ٩شب از اصفهان زدیم بیرون و شما با تعجب به جاده تاریک خیره شدی یه کم هم به بابایی که رانندگی میکرد دقت کردی دوست داشتی کمکش کنی که هی دستتو میبردی سمت دنده! ولی خیلی زود حوصله ات سر رفت و لالایی کردی و منو بابا فواد هم یک ریز حرف میزدیم و چندجا واسه استرا...
نویسنده :
مامان شهرزاد
8:12